دوستی من








همنفس

یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت...

با يه شكلات شروع شد

من يه شكلات گذاشتم تو دستش

اونم يه شكلات گذاشت تو دستم

من بچه بودم

اونم بچه بود

سرم رو بالا كردم

اونم سرشو بالا كرد

ديد كه منو مي شناسه

خنديدم

گفت دوستيم؟

گفتم دوست دوست

گفت دوستيم "تا "كجا؟

گفتم دوستي كه "تا"نداره

گفت "تا" مرگ

خنديدم

گفتم من كه گفتم دوستي "تا" نداره

گفت باشه "تا" پس از مرگ

گفتم نه نه نه.... "تا" نداره

گفت قبول "تا" اونجا كه همه دوباره زنده مي شن، يعني زندگي پس از مرگ،بازم دوستيم؟"تا" بهشت "تا" جهنم

"تا" هر جا كه باشه منو تو دوستيم؟

خنديدم و گفتم تو براش "تا" هرجا كه مي خاي "تا" بذار، اصلا يه "تا" بكش از سر اين دنيا تا سر اون دنيا،اما من اصلا براش "تا" نمي ذارم

نگام كرد نگاش كردم

باور نمي كرد

مي دونستم اون حتمأ مي خواست دوستيمون "تا" داشته باشه

دوستي بدون "تا" رو نمي فهميد

گفت بيا براي دوستيمون يه نشونه بذاريم

گفتم باشه تو بذار

گفت شكلات

هر بار كه همديگرو مي بينيم يه شكلات مال تو ،يه شكلات من

گفت باشه؟ گفتم باشه

هر با يه شكلات مي ذاشتم تو دستش اونم يه شكلات مي ذاشت تو دستم

باز همديگرو نگاه مي كرديم يعني دوستيم، دوست دوست

من تندي شكلاتم رو باز مي كردم و مي ذاشتم تو دهنم،تند تند مي مكيدم

مي گفت شكمو تو دوست شكموي مني

اونم شكلاتش ر ومي ذاشت تو صندوقچه كوچولوي قشنگش

مي گفتم بخورش

مي گفت تموم مي شهمي خام تموم نشه،براي هميشه بمونه

صندوقش پر از شكلات شده بود

هيچ كدومش رو نمي خورد

ولي من همش رو خورده بودم

گفتم اگه يه روز اين شكلات ها رو مورچه ها يا كرمها بخورن چي كار مي كني؟

مي گفت مواظبشون هستم

مي گفت مي خام نگهشون دارم "تا" موقعي كه دوست هستيم

منم شكلات هامو مي ذاشتم تو دهنم و مي گفتم دوستي كه "تا" نداره

1سال،2سال،4سال،20 سالش شده

اون بزرگ شده منم بزرگ شدم

من همه شكلاتام رو خوردم ولي اون همشون رو نگه داشته

اومده امشب خدا حافظي كنه

مي خاد بره اون دور دورا ميگه برمي گردم

ولي من كه مي دونم اون ديگه برنمي گرده

يادش رفته كه بهم شكلات بده

من كه يادم نرفته يه شكلات گذاشتم كف دستش، گفتم اين واسه خوردنه

يه شكلاتم گذاشتم اون يكي دستش گفتم اينم آخرين شكلات واسه صندوقچه ي كوچولوت

يادش رفته بود كه صندوقي داره برا شكلاتاش

هر دوتا رو خورد

مي دونستم دوستي من "تا" نداره

مي دونستم دوستي اون "تا" داره مثل هميشه

خوب شد همه ي شكلاتام رو خوردم اما اون هيچ كدوم از شكلاتاش رو نخورده

حالا با يه صندوق پر از شكلات هاي نخورده چي كار مي كنه؟

اون رفت من موندمو شكلاتي كه سهم اون بود

حالا هر روز يه شكلات به يادش مي خورم

يه شكلاتم مثل اون مي ذارم تو صندوقچه آخه سهم اونه...

 



نظرات شما عزیزان:

فرشته
ساعت14:34---16 اسفند 1389
سلام خيلي عالي بود عزيزم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 16 اسفند 1389برچسب:,ساعت 13:23 توسط علی ربیعی فر|




مطالب پيشين
» الهه من....
» سخنی با دوست....
» مارگارت مید پر مخاطب ترین مردم شناس امریکایی
» راهکارهای مقابله با مشکلات روانی ناشی از بیماری های مزمن
» همینجوری....
» نا پیدا..........
» اولین کنگره روانشناسی اجتماعی ایران
» سومین کنگره سراسری هنردرمانی
» چهارمین کنگره انجمن روانشناسی ایران
» سومین کنگره سراسری پژوهش های روانشناسی بالینی
» خسته تر از همیشه...
» خداوندا.....
» تفاوتهاي اس ام اس خانم ها و آقایان
» این گونه نگاه کنیم...
» چرا جادوگران را به آتش می انداختند ؟!
» می خواستند سرش را ببرند...
» نتيجه ارتباط نا مشروع....
Design By : ParsSkin.Com